جدول جو
جدول جو

معنی دهن بین - جستجوی لغت در جدول جو

دهن بین
(شَ)
آنکه درباره دیگران و بدی و خوبی آنان خود نیندیشد و هرچه از هر که راجع بدانان شنود عقیدۀ خود قرار دهد. آنکه به گفتۀ این و آن عمل کند. (یادداشت مؤلف) (از فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
دهن بین
آنکه در مورد دیگران و بدی و خوبی آنان خود نیندیشد و هر چه از هر که راجع به آنان شنود عقیده خود قرار دهد، آنکه بگفته این و آن عمل کند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جهان بین
تصویر جهان بین
بینندۀ جهان مثلاً چشم جهان بین، کنایه از چشم
فرهنگ فارسی عمید
آنکه حرف هرکسی را باور کند و تحت تاثیر گفته های این و آن واقع شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهان بین
تصویر نهان بین
آنکه باطن امور را بنگرد
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ زَ دَ/ دِ)
راه بین. راه شناس:
اندرین بحث ار خرد ره بین بدی
فخر رازی رازدار دین بدی.
مولوی.
رجوع به راه بین شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ وَ)
که در ده نشیند. که در ده سکنی گزیند. روستایی. دهقان. دهگان. روستا. قاری. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دهقان شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ بَ)
هذا بین بین، یعنی میان جید و ردی است و هما اسمان جعلا اسماً واحداً و بنیا علی الفتح. (منتهی الارب) ، یعنی میان نیکوئی و بدی است. مرکب مزجی است که دو جزء آن مبنی بر فتح است مانند خمسه عشر واصل آن، بین و بین است. (از اقرب الموارد). میانه. نه بزرگ نه کوچک. نه بد بد نه نیک نیک. نه سرد سرد نه گرم گرم. نه بسیار نه کم. نه بدین سوی و نه بدان سوی. نه سخت خوب و نه بد. نه بسیار بزرگ و نه خرد. متوسط. وسط. (یادداشت مؤلف). و رجوع به بینابین و تعریفات جرجانی و کشاف اصطلاحات الفنون شود:
من چو کلکم در میان اصبعین
نیستم در صف طاعت بین بین.
مولوی.
، همزۀ مخففه را بین بین گویند. (منتهی الارب) (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح صرف) عمل تسهیل که جزو احکام استعمال و قرائت همزه است. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، گاه بر قسمی از اقسام اماله اطلاق شود و آن را تقلیل و تلطیف نیز گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، وقد یطلق علی النسبه الحکمیه التی اخترعها المتأخرون التی هی مورد الایقاع و الانتزاع کما فی السلم و غیره. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(دَ هَمْ)
خندان چنانکه در پسته و امثال آن. که دهان باز دارد. (یادداشت مؤلف) :
لاله تو گویی چو طفلکی است دهن باز
لبش عقیقین و قعر کامش اسود.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(دَ نِ)
دهی است از دهستان امجزبخش جبال بارز شهرستان جیرفت. واقع در 75هزارگزی جنوب خاوری مسکون با 250 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. مزارع مکان گرگان، کنار زاغان، لب گت، سرخون جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ هامْ)
عمل دهان بین. دهن بینی. رجوع به دهان بین شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
معنی شناس. واقعنگر. که به واقع و نهان امرتوجه دارد نه بصورت آن. مقابل ظاهربین:
فرستد کسی ساز دانش پذیر
نهان بین و پاسخ ده و یادگیر.
اسدی.
چشم سر ملک و چشم سر دین است
آن جهان بین واین نهان بین است.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
که بینی پهن دارد. که بینی پخت دارد. افطس. (زمخشری). افطح. (از منتهی الارب). فطاء. افطّ. (منتهی الارب). اخثم. (از منتهی الارب) : مردمانش (مردمان خمدان مستقر فغفور چین) گردرویند و پهن بینی. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان. واقع در 55هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد. سکنۀ آن 155 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان همایجان بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 39هزارگزی جنوب اردکان. سکنۀ آن 135 تن می باشد. آب آن از رود خانه شش پیر تأمین می شود. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. سکنۀ آن 439 تن می باشد. آب آن از رودخانه فیروزآباد و چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ گِ رِ تَ / تِ)
دهن بین. کنایه از کسی که به حرف این و آن گوش کند. و رجوع به دهن بین شود
لغت نامه دهخدا
(دَ هَمْ)
صفت و چگونگی دهن بین. (یادداشت مؤلف). رجوع به دهن بین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دو بین
تصویر دو بین
آنکه یک چیز را دو تا بیند احول، دو رو منافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهان بین
تصویر نهان بین
آنکه باطن امور را بنگرد: (فرسته گسی ساز دانش پذیر نهان بین و پاسخ ده و یاد گیر)
فرهنگ لغت هوشیار
بیننده گوهر، گوهر شناس جواهر شناس، آنکه نیک را از بد تمیز دهد (ایهام بدو معنی اخیر) : عیب تست ار چشم گوهر بین نداری ورنه ما هر یک اندر بحر معنی گوهر یکدانه ایم. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دارای بینی پهن است کسی که بینی پخت دارد افطس: مردمانش (مردمان خمدان مستقر فغفور چین) گرد رویند و پهن بینی
فرهنگ لغت هوشیار
بیننده جهان آنکه یاآنچه دنیا را ببیند، چشم عین، چشم باطنی، فرزند، گردش کننده در اقطار عالم سیاح جهانگرد، روحی که در باطن آدمی نهفته است
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دور را بیند مقابل نزدیک بین، چشمی که دور را بیند مقابل نزدیک بین، عاقبت اندیش، دستگاهی که برای رویت اجسام دور (رصد کردن ستارگان یا رویت مناظر زمین) بکار رود. یا دور بین عکاسی دستگاهی که برای ایجاد تصویر واضح از شی یا شخص بکار رود. کلیه دستگاههای عکس برداری مشتملند بر: عدسی که تصویر را تشکیل میدهد، اطاق تاریک که عدسی در آن نصب شده، شاسی یا قرقره های فیلم که صفحه حساس روی آن قرار گیرد، دریچه نور که برای تنظیم و تغییر زمان عکس برداری بکار میرود، پایه که دستگاه روی آن بطور ثابت نصب میشود. یا دوربین نجومی دوربین آسمانی دستگاهی است که برای مشاهده اجرام فلکی و ستارگان آسمان بکار میرود. یا عینک دوربین عینکی که بوسیله آن نقاط نسبتا دور واضح دیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهن بند
تصویر دهن بند
کسی که دهان خود یا دیگری را ببندد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بین بین
تصویر بین بین
حد وسط دو چیز نه خوب و نه بد متوسط بینابین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهان بین
تصویر جهان بین
کنایه از چشم، دیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دهنادین
تصویر دهنادین
به ترتیب
فرهنگ واژه فارسی سره
زد و خورد، انباشته، پر
فرهنگ گویش مازندرانی
آواز خوانی، خواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
حفاری ادامه دار، کندن پشت سرهم
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از شخصی که هر حرفی را از دیگران بپذیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
هارشدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خیس شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دوربین، دور اندیش
دیکشنری اردو به فارسی